...........
رفتم دستکش هام رو عوض کنم، نمیدونم تا برگردم چه بلایی سر خودش آورد ...که اینطوری گریه میکرد! پرسیدم آخه کجات درد میکنه کوچولو؟...بدون وقفه میگفت: «تقی.....تقی!»
...پرستار رو صدا زدم، ولی اونم نتونست متوجه بشه که این بچه چش شده ...بچه هم که ول کن نبود و دائم تقی تقی میکرد! گفتم تقی جان آروم باش! مرد که گریه نمیکنه!! پرستار گفت اسمش که تقی نیست آقای دکتر! تو پرونده اش نوشته رامتین! گفتم خب شاید تو خونه تقی صداش می کنند!!...اونم زد زیر خنده!
ازش خواهش کردم مادر بچه رو صدا کنه، تا بخش رو روی سرمون خراب نکرده!!
مادرش که اومد ، یه چسب زخم خواست و چسبوند رو "انگشت شست" اش ،بعد هم دلداری اش داد و آرومش کرد
گیج شده بودم! پرسیدم قضیه چی بود؟...
مشخص شد تو مهدکودک ، اسم امام ها رو به ترتیب انگشت های دست، به این ها یاد میدن،... این بچه هم که انگشت شست اش مونده بود لای دسته صندلی و درد گرفته بود، برای همین هم وقتی ازش می پرسیدیم کجات درد میکنه ، همش میگفت: ""تقی""

نظرات شما عزیزان:

mahsa

ساعت13:37---25 اسفند 1389

[وب سایت] - [ایمیل]

ArEZOo

ساعت16:30---24 اسفند 1389

azizam matlabat hamishe ghashange!!

farzane

ساعت16:21---20 اسفند 1389

>maryam:bazam tekrari bud???

>!!!!!! : aval ta akharesh bekhunid dr!!!! badan nazar bedin
badam dalile inhame gerye chie
??!!!

!!!!!!!

ساعت15:48---20 اسفند 1389

مریم

ساعت22:48---19 اسفند 1389

[وب سایت] - [ایمیل]

=))))))))))))
avarin

!!!!!!!!

ساعت22:09---19 اسفند 1389

man ke ta akharesh nakhondam vali fek konam ghashang bod

!!!!!!!!

ساعت22:09---19 اسفند 1389

man ke ta akharesh nakhondam vali fek konam ghashang bod

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: